شهر زیتونی



 

خب حداقل از این بابت که نیازی به تغییر اسم خیابون نیست و یه جا کنار شهید حاج #قاسم_سلیمانی رزو دارم، خیالم راحته

"از آخر مجلس شهدا را چیدند."

(آدرس وبلاگ من یه تغییرات کوچولو داشته که اگه احیانا RSS یا لینکی از من فعال کردید، اونو تغییر بدید، باتشکر)

پ.ن:

غیرت مشخص میکنه فرق

بچه مسلمون با یه بی دینو

ما شیعه ها از پا نمیوفتیم

تاریخ ثابت میکنه اینو

 

تو راه سربازی تو

یک عمر خواب و خوراکو هم فدا کردیم

چشم از ضریحت بر نمیداشتیم

از این حرم با جون دفاع کردیم

 

ما بچه های اون پدر هاییم

که درک کردن باکری ها رو

تقدیم راه عشق تو کردیم

حالا مهندس شاطری ها رو

 

اونها که واسه حفظ این گنبد

هم خون دل خوردن و خون دادن

نام آورای عشق تو بودن

تو غربت و گمنامی جون دادن

 

 بارون رحمت میشه این خونها

مارو مشمول حضورش کن

ناچیز بوده این بضاعت ها

یا زینب این کم رو قبولش کن

 

قلب کبوتر های این گنبد

دلداه ی حال غریبش شد

اون که جوونیش انقلابی

آخر شهادت هم نصیبش شد

 

اونی که با ما داره میجنگه

حتی خودش میدونه بازندس

ما زینبی هستیم و این یعنی

شمشیر ما همیشه برندس

 

شمشیر های شیعه ها امروز

باید نصیب خون مرتد شن

میخان که پاشون وا شه به این صحن

مگر که از رو نعشمون رد شن

 

این راه راه سرخ عاشوراس

این ادعا رو میکنیم اثبات

سر هاشونو تو راه حق میدن

سرباز های عمه ی سادات

 

 

 

 

 

 

 



"به گزارش مرکز خبر مسجد مقدس جمکران،هم‌زمان با غروب جمعه و دعای منتظران برای تعجیل فرج صاحب‌امان ارواحنا فداه در مسجد مقدس جمکران و به مناسبت شهادت دو مهدی یاور نمونه دوران، پرچم سرخ یالثارات الحسین(علیه السلام) بر فراز گنبد فیروزه ای این مکان مقدس به اهتزاز درآمد."

در فرهنگها و ملل مختلف پرچم برای بیان احساسات ، اعتقادات و. بکار میره. در میان اعراب رسم بر این بود که کسی خونش به ناحق و مظلومانه ریخته بشه و انتقام اون به نحو شایسته‌ای هنوز گرفته نشده، پرچم سرخی رو روی مزار اون مشذاشتند. پرچم سرخ گنبد امام حسین(ع) هم واسه همین موضوع هست تا نشون بده که منتقم خون امام حسین ع خود خدا هست و تا ظهور امام زمان(عج) که منتقم اصلی هستند، رنگ این پرچم تغییر نمیکنه.

حالا مسئولین مسجد جمکران یه حرکت خوبی انجام دادند و تو غروب جمعه رنگ این پرچم مسجد رو به یالثارات الحسین(ع) و به رنگ قرمز به خاطر شهادت سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس تغییر دادند.


پ.ن:

قصه‌های خاورمیانه برای نخوابیدن است، عزیز من!

در این منطقه هیچ وقت احساس غریبی نمیکنی، هر جای این خاک را کنار بزنی، دوستی رفیقی برادری، دفن شده


داشتم به گزینه‌ای که دو سال پیش با یه سری از رفقا برای گزینه‌های روی میز ایران برای اقدام متقابل در خصوص غلط های آمریکا، کار میکردیم و مسئولیت جمع شدن پروژه با من، فکر میکردم

انتقام و پاسخی بود که حقیقتا درخور عظمت سردار سلیمانی بود ولی صد حیف چون بعید میدونم این کارت رو واسه خون سردار سلیمانی استفاده کنند و نگه داشتند واسه بعدا

اگه استفاده کنند، من به شخصه یکی از خوشحال ترین آدم های ایران خواهم بود که تونستم تو قضیه ی خونخواهی از این جنایت بزرگ آمریکا، سرم جلوی شهید سردار حاج قاسم سلیمانی و خونواده شون و رهبری و ملت ایران بلند باشه، و جواب همه ی بی خوابی کشیدن ها و خستگی های اون پروژه رو خواهم گرفت هر چند که هیچ وقت اسمی از اقداماتی که واسه اون پروژه انجام دادم، نخواهم برد و نخواهند برد

یادمه یه سری سر این پروژه اعصابم خرد بود و وقتی داشتم یه سری گزارش ها رو به یه بنده خدایی میدادم گفتم بسه دیگه ما چرا باید *************** که اون بنده خدا خیلی آروم گفت، میدونم مدیریت درست و ساختن ایران واسه تو خیلی بهتره ولی بدون تحلیل هایی تو، ممکنه این مسائل جمع نشه

کی قراره از برگ برنده ی مون استفاده کنند، خدا میدونه

و مقدر است که کماکان دچار بنشیند


خط خون نقطه پایان سلیمانی نیست

بهراسید که این اول بسم الله است

 

بعد از ترور سردار سلیمانی، ترامپ پرچم آمریکا رو توئیت کرد، اکانت توئیتر رهبری هم عبارت "بسم الله الرحمن الرحیم" رو به زبان انگلیسی توئیت کرد

از احکام دین ماست که قبل از ذبح، بسم‌الله بگوییم!

 

(شکر خدا انگشترت مونده توی دستت.)

پ.ن:(جامع ترین توضیحی که در مورد متن نامه‌ای که چنتا پست قبل تر ازش حرف زدم، میتونم بدم تو این آهنگ ضمنی گفته شده)

 

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چو گلدان خالی لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم

 

اگر داغ دل بود ما دیده ایم اگر خون دل بود ما خورده ایم

اگر دل دلیل است آورده ایم اگر داغ شرط است ما برده ایم

 

یه باری از امروز رو دوشته که واسش یه عمره زمین میخوری

همه منتظر تا ببینن کجا تو از جاده ی عشق دل میبری

 

ولی ایستادن فقط کار ماست ما که قصمون قصه ی خواب نیست

بیا دل به دریا بزن شک نکن سرانجام این رود مرداب نیست

 

 

 

 


دستشان باز شد آلوده به خون، جانی‌ها

 بی‌دوام است ولی خنده شیطانی‌ها


 کم علمدار ندادیم در این کرب و بلا

 کم نبودند در این خاک سلیمانی‌ها


 جای هر قطره خون، صد گل از این باغ شکفت

 کی جهان دیده از این گونه فراوانی‌ها؟


 آرزو داشت به یاران شهیدش برسد

 رفت پیوست به حاج احمد و طهرانی‌ها 


شعله شد خشم فروخورده ما از این داغ

 کم مباد از سرشان سایه نادانی‌ها


 برسانید به آنها که پشیمان نشوند

 ثمری نیست در این دست پشیمانی‌ها


 غیرت است این که همه پیر و جوان می‌بندند

 گره بر چکمه و سربند به پیشانی‌ها


 انتقامش به خدا از حججی سخت‌تر است 

وای از مشت گره‌کرده ایرانی‌ها


 راهی قدس شده لشکر آزادی قدس

 این خبر را برسانید به سفیانی‌ها


#نفیسه_سادات_ 

پ.ن:

یکی می‌افته، صدتا مرد

برمی‌خیزن از خونش.

یکی میره، هم قطاراش

میمونن پای پیمونش.

"جهاد" ما ادامه داره تا ظلم و تباهی هست.

همیشه کاخ سرخی هست

تا کاخ سیاهی هست


دقت کردید هر وقت کار انقلاب گره میخوره و مردم سست میشن و ارزشها کم رنگ.

شهدا به دادمون میرسن.

شهدای غواص

شهید حججی

و حالا

معلومه خیلی وضع خراب بوده که باید حاج #قاسم_سلیمانی وارد میدان میشده.

الان میفهمم چرا ترم5کارشناسی بهم پیشنهاد اپلای داده بودند، دلم نبود و نرفتم

الان میفهمم چرا چند ماه پیش با اون همه بلایی که سرم اومد، بازم ته دلم راضی نبودم برم

و الان میفهمم متن اون نامه ی دو هفته پیش چجوری تو کاغذ جا شد.

این مسیری که انتخاب کردم، طی کردنش بدون سردار سخته ولی مطمئنم خودش و همه ی کسانی که به نوعی میتونستند نقشی داشته باشند، کمکم میکنند

مگه نه اینکه دنیا زندان مومن هست،  ان شاءالله حالا که دستشون بیشتر باز هست خودش و بقیه ی شهدا کمک کنند بتونم/بتونیم این مسیر رو با سرعت و موفقیت طی کنم/کنیم

#خبری_در_راه_است.

شهادتت مبارک سردار دلها حاج  قاسم سلیمانی

قسم بر پیکر پاک شهیدان

پس از مالک

علی تنها نخواهد ماند دیگر.


من هنوز با شهادت حاج عماد مغنیه، نتونستم کنار بیام و حس میکنم یه جا از این زمین خاکی هنوز داره کارها رو پیش میبره، شهادت مالک زمانه، سردار حاج قاسم سلیمانی به کنار

پ.ن:

+روزت خود را چگونه آغاز کردی؟

- با پیامک ساعت هفت و پنجاه دقیقه ی یکی از دوستام که شهادت سردار رو تسلیت گفت :/


همش دوست داشتم چارتا فحش واسش بفرستم که مثلا خیر سرت تو یکی از *******های این مملکت هستی، تو چرا گیر شانتاژ رسانه ای افتادی؟، ولی خب از اونجا که بهش اطمینان داشتم صبر کردم و چیزی نفرستادم که دیدم چند وقت بعد، متن پیام تسلیت رهبری هم اومد


بی تو سخت میشود برای علی.


(محتویات بخش اول خلاصه ای از سایت ایلنا و چنتا سایت مخالف حاکمیت جمهوری اسلامی نوشته شده(که نمیگم از کدوم ها!) و از نظر منبع، بیشترش رو چک کردم و درست هستند

محتویات بخش دوم طنز نسبتا تلخ و جدی هست، میخواید زیاد جدی نگیریدش!)

بخش اول:

بخش‌هایی از یاداشت‌های آیت‌الله خوئینی‌ها در جریان تسخیر سفارت آمریکا:
وقتی وارد آنجا شدم، اولین کاری که کردم تلفن زدم به دفتر امام در قم، عرض کردم مرحوم آقا سید احمد آقا بیایند پای گوشی، گوشی را گرفتند، گفتم من الان داخل سفارت آمریکا هستم، همراه دانشجویانی که آمده‌اند وارد اینجا شده‌اند. شما به اطلاع امام برسانید اگر اصل این کار را کار نادرستی می‌دانند همین حالا جواب دهید و اینها می‌روند بیرون.! حاج احمد آقا وقتی برگشتند فقط این جمله را گفتند که امام فرمودند: بگویید خوب جایی را گرفتید، محکم نگه دارید.»

+ تسخیر سفارت آمریکا ابتدا به وسیله نیروهای چپگرا انجام شد که البته حمایت امام خمینی (ره) را به دنبال نداشت. همین اقدام مدتی بعد توسط دانشجویان اسلامی که بعدها به دانشجویان پیرو خط امام مشهور شدند، انجام شد.

+بچه‌های لانه پس از این اتفاق همگی به یکدیگر قول می‌دهند از ورود به دولت پرهیز کنند و حتی به اسم این اتفاق حزبی نسازند و جمع 400 نفره نیز حزبی هم تشکیل ندهند و از آن بهره‌برداری ی نکنند. مرحوم رجایی، عباس دوزدوزانی را نزد بچه‌ها می‌فرستد تا در دولت حضور یابند اما بچه‌ها قبول نمی‌کنند. هرچند ابراهیم اصغرزاده اعتقاد داشت عده‌ای از بچه‌ها دور از چشم ما به بعضی‌ها سمپات{سَمپات به معنی هوادار یک گروه یا جریان یا فرد است. سمپات اصطلاحا به کسی اطلاق می‌شود که ایدئولوژی دسته، گروه، سازمان، حزب را قبول دارد، ولی به دلایلی هنوز نمی‌تواند در مناسبات سازمانی و در درون تشکیلات قرار گیرد و انضباط سازمانی را بپذیرد و مانند یک عضو از مرکزیت آن تبعیت کند} داشتند.هرچه بود قول بچه‌ها زیاد دوام نیاورد و در مجلس دوم بود که از دل بچه‌های لانه دفتر تحکیم وحدت تاسیس شد و در مجلس سوم حتی روبروی جامعه ت مبارز لیست ارائه کردند و این چنین شد که بچه‌های لانه در قسمت‌های مختلف پخش شدند و جالب آنکه در سه قسمت بیشتر حضور نیافتند، عده‌ای وزارت خارجه رفتند و رایزنی‌های بین‌المللی کردند و عده‌ای جذب کارهای اطلاعات و امنیتی شدند و به سپاه رفتند و عده‌ای هم به جهاد رفتند و جذب هیات‌های 7نفره شدند.


نسل بچه‌های لانه:

ابراهیم اصغرزاده که زمانی سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام بود و پشت میز قدیمی سفارتخانه می‌نشست و سوالات خبرنگاران را پاسخ می‌داد، ابتدا فرمانده سپاه قزوین شد و بعد به مجلس رفت. اصغرزاده زمانی به شورای شهر راه یافت. در آخرین انتخابات شورای شهر حتی حاضر نشد نامش را در لیست اصلاح‌طلبان بگذارد و مستقل وارد شد که البته موفق به ورود نشد. وی این روزها مشغول تحلیل‌های خود از وضعیت ی کشور و موقعیت اصلاح‌طلبان است. سال 76 دانشجویی از اصغرزاده پرسید چگونه میان تایید و انجام اقدام حمله به یک سفارتخانه و دفاع کنونی‌اش از گفتگوی تمدن‌ها به نقیضین نمی‌رسد. به نظر می‌رسد اصغرزاده هنوز پاسخی برای این سوال نیافته است.


طاهره رضازاده در جریان تسخیر سفارت آمریکا با ابراهیم اصغرزاده ازدواج کرد.


عزت‌الله ضرغامی همچون اکثر بچه‌ها به سپاه رفت و بعد هم به ارشاد پیوست و سپس به صداوسیما رفت و از معاونت امور مجلس‌ها به ریاست این سازمان عریض و طویل رسید و مدتی تا پایان ریاستش بر این سازمان نیز باقی نمانده است و این روزها کمتر نقطه مشترکی با تحکیم وحدت دارد.


محمد نعیمی‌پور کارشناس مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف؛ زمانی مجری طرح سد و نیروگاه کارون بود و زمانی دیگر مدیر مطالعات مرکز تحقیقات استراتژیک شد و در دوران اصلاحات به عنوان کاندیدای جبهه مشارکت اسلامی از سوی مردم به نمایندگی در مجلس ششم راه یافت و سپس رومه یاس نو را راه‌اندازی کرد که البته عمر آن دیر نپایید و توقیف شد.


محسن امین‌زاده ابتدا به وزارت ارشاد رفت و بعد راهی وزارت خارجه شد و به معاونت این وزارتخانه رسید. امین‌زاده از اعضای موسس جبهه مشارکت ایران اسلامی بود که البته پس از حوادث سال 88 به زندان رفت.


معصومه ابتکار یا "خواهر مری" گروگان‌ها، رشته دانشگاهی‌اش را عوض کرد و علوم آزمایشگاهی و ایمنی‌شناسی خواند و زمانی هم سردبیر کیهان انگلیسی شد و هم در دولت اصلاحات و هم در دولت یازدهم، رئیس سازمان حفاظت محیط زیست و معاون رئیس جمهور در این زمینه شد.(معصومه ابتکار اول دانشجوی امیرکبیر بود(پلی تکنیک، بعد رشته ش رو عوض کرد و رفت شهید بهشتی، یه چی تو مایه های من البته با اختلاف اینکه من رشته م رو عوض نکردم و خودم قصد رفتن به دانشگاه شهید بهشتی رو نداشتم و یه جورایی تبعیدی هستم!}


عباس عبدی راه دور و درازی را پیمود و ابتدا به شیراز رفت تا در شهر همسرش باشد، آنجا به هیات 7 نفره رفت و دبیر ستاد شد و بعد هم به قسمت اطلاعات خارجی دفتر اطلاعاتی و تحقیقاتی نخست‌وزیری رفت و وزارت اطلاعات را هم بدون استعفا ترک کرد و یکراست به عنوان مسئول دفتر پژوهش‌های اجتماعی معاونت ی دادستان کل کشور منصوب شد. سال 58 عبدی سنگ بنای اتحادیه انجمن‌های دانشگاه‌های سراسر کشور یا تحکیم وحدت کنونی را بنا نهاد. نامی که به گفته خودش از زبان امام خمینی شنیده بود: بروید تحکیم وحدت کنید.» وقتی هم که آیت‌الله خوئینی‌ها از دادستانی به مرکز تحقیقات آمد عباس عبدی را هم با خود آورد و مسئولیت فرهنگی تحقیقات استراتژیک را در قالب معاونت به او سپرد. زمانی بعد که اصلاح‌طلبان همه تریبون‌های خود را یکی یکی از دست می‌دادند، از رومه سلام سر درآورد و مشغول به تئوری‌پردازی اصلاحات شد. عضو شورای مرکزی مشارکت سال 77 به دیدار "باری روزن" رفت تا در کنار گروگان سابقش بنشید.


رضا سیف‌اللهی ابتدا به سپاه رفت و سپاه پاسداران اصفهان را با دوستان خود تاسیس کرد و پس از آن به عنوان مسئول اطلاعات کل سپاه منصوب شد و سپس به عنوان رئیس ستاد مرکزی سپاه منصوب شد. سیف‌اللهی تا فرماندهی کل نیروی انتظامی از سال‌های 71 تا 75 نیز پیش رفت و مدتی بعد هم معاون امنیت داخلی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی شد و اینک در مجمع تشخیص مصلحت نظام مشغول فعالیت است.


محسن میردامادی ابتدا مسئول روابط بین‌المللی سپاه شد و بعد استاندار خوزستان شد و سپس به مجلس ششم راه یافت و بعد هم مثل عبدی و نعیمی‌پور و. به مرکز تحقیقات رفت و در دهه هفتاد به دنبال تحصیل علم روانه انگلستان شد و با دکترای علوم ی بازگشت و پس از سال 88 به زندان رفت.


علی اکبر زحمتکش مسئول عملیات تسخیر و حفاظت از گروگان‌ها تنها فردی بود که در دادگاه‌های آمریکا به خاطر بازداشتن یکی از گروگان‌ها از نابود کردن اسناد تحت پیگرد قرار گرفت. زحمتکش بعدها به وزارت نیرو پیوست. در سال‌های بعد همچنان اسناد را دنبال می‌کرد و مدتی هم به خاطر شکایت از شهردار بیرجند برای بر حیف و میل نمودن وجوه شهرداری معروف شده بود.


رحیم باطنی خیلی در نگاه داشتن احساساتش موفق نبود و به خاطر اسناد که می‌گفتند مربوط به ارتباط ناصر میناچی وزیر ارشاد دولت موقت با سفارت امریکا قرار است، رحیم باطنی نتوانست بر احساساتش غلبه کند و سخنان تندی علیه نهضت آزادی بیان کرد. باطنی که نماینده دانشجویان دانشگاه ملی (شهید بهشتی) در شورای مرکزی بود، بعدها معاون جهاد دانشگاهی کشور شد و مدتی هم به وزارت نیرو رفت.


حبیب‌الله بی‌طرف ابتدا به سپاه رفت و بعد هم به جهاد پیوست و مرکز تحقیقات جهاد کشاروزی را از خود به یادگار گذاشت و آن را تاسیس کرد و در زمان ، استاندار یزد شد و در زمان خاتمی هم به وزارت نیرو رفت و وزیر آن شد.


محمد علی جعفری یا عزیز جعفری متولد یزد در دانشکده معماری دانشگاه تهران تحصیل کرد و به سپاه پیوست و بزودی با فراگیری فنون رزمی، اولین گردان زرهی سپاه را ایجاد کرد. فرماندهی تیپ عاشورا، قرارگاه قدس و قرارگاه نجف در دوران جنگ و فرماندهی نیروی زمینی سپاه به مدت 13 سال و 5 سال فرماندهی قرارگاه ثارالله تهران از جمله مسئولیت‌های عزیز جعفری بود. وی در زمستان 86 با حکم فرماندهی کل قوا، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.


اکبر رفان اولین فرمانده نیروی هوایی سپاه لقب گرفت. حسین دهقان مدتی به لبنان رفت و در دهه 80 رئیس بنیاد شهید انقلاب اسلامی شد.


علیرضا افشار دوره‌ای به عنوان رئیس ستاد مشترک سپاه پاسداران انتخاب شد و بعد از آن فرمانده کل بسیج و معاون فرهنگی ستاد کل نیروهای مسلح بود.


علی حاتمی از اولین کسانی بود که از دیوار سفارت امریکا عبور کرد. در عکس معروف ورود دانشجویان از بالای در، علی حاتمی در حالی که به دوربین نگاه می‌کند، دیده می‌شود.


حسین سیف از دیگر دانشجویان خط امام مجروح شد ولی به طرز معجزه‌آسایی نجات یافت. سیف فاتح لانه، فرمانده بازی دراز در عملیات خیبر در سال 63 به شهادت رسید.


مهدی رجب‌بیگی مسئولیت قرائت بیانیه‌‌ها را برعهده داشت. رجب‌بیگی که قلم و بیان رسایی داشت، از سال‌ها قبل با انتشار نشریه طنز جیغ و داد» را به همراه اسرافیلیان منتشر می‌کرد. رجب بیگی در مهر 60 به دست منافقین در خیابان‌های تهران به شهادت رسید.


حاتم قادری و جواد مظفر دو دانشجوی دانشگاه ملی با بیان اینکه هرچند تسخیر، یک حرکت ضد‌امپریالیستی است، اما این راه مبارزه با امپریالیسم نیست! از لانه خارج شدند.


تقی محمدی همان روزهای اول، باری روزن، وابسته مطبوعاتی سفارت امریکا که به زبان فارسی نیز تسلط داشت را به میان خبرنگاران آورد. محمدی که از نزدیکان بهزاد نبوی و خسرو تهرانی بود، بعدها به اطلاعات نخست‌وزیری رفت و پس از انفجار هشت شهریور به سفارت ایران در افغانستان فرستاده شد، اما اسدالله لاجوردی به دلیل نزدیکی او با مسعود کشمیری عامل انفجار نخست‌وزیری، او را از کابل فراخواند و بازداشت کرد. تقی محمدی که در بازداشتگاه برای اعتراف اعلام آمادگی کرده بود، به طرز مشکوکی ساعاتی بعد با کمربند خودکشی کرد. کارشناسان امنیتی دادستانی انقلاب معتقد بودند که این‌گونه خودکشی با توجه به اینکه تقی محمدی بر روی رگ‌های گردنش چوب کبریت گذاشته بود، امکان ندارد و اشخاص دیگری احتمالاً او را کشته‌اند و بعد حلق‌آویزش کرده‌اند.


عباس زری‌باف از ابتدای سال 58 وارد سازمان مجاهدین خلق شده بود وارد بخش اطلاعات شد و به نقل از سایت این گروهک ماموریت‌هایی در جهت کشف اقدامات سپاه پاسداران انجام داد. او در سال 60 به زندگی مخفی روی آورد و در سال 61 از ایران خارج شد. زری‌باف در چهارمین روز عملیات مرصاد به هلاکت رسید.


دکتر فیروزآبادی همسر شهید شوریده و استاد مکانیک دانشگاه شریف، دکتر محمدحسین صادقی عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس، دکتر عبدالحسین روح‌الامینی استاد داروسازی دانشگاه تهران و محمدهاشم پوریزدان‌‌پرست، استاد اقتصاد دانشگاه شیراز از چهره‌هایی بودند که تدریس در دانشگاه را به فعالیت‌های دیگر ترجیح دادند.


محسن وزوایی از دانشجویان دانشگاه شریف، مسئولیت اطلاعات- عملیات را برعهده داشت. زودتر از آغاز جنگ به سپاه پاسداران پیوست. با شروع جنگ وزوایی به جبهه غرب رفت و فرماندهی گردانی با کار ویژه عملیات پارتیزانی را برعهده گرفت. او در عملیات فتح بلندی‌های بازی دراز فرمانده بود و در این عملیات مجروح شد. در آذر 1360 او فرمانده گردان حبیب‌بن مظاهر تیپ تازه تأسیس محمدرسول‌الله (ص) شد که در عملیات فتح‌المبین این گردان نوک عملیات بود. با تأسیس تیپ 10 سیدالشهدا او فرمانده این تیپ شد و در فروردین 61 با همین تیپ وارد عملیات بیت‌المقدس (فتح خرمشهر) شد و در این عملیات بود که در 22 اردیبهشت هنگام هدایت نیروهایش چند کیلومتر مانده به خرمشهر به شهادت رسید.


عباس ورامینی مسئولیت آموزش نظامی دانشجویان را برعهده داشت. ورامینی همانند تعدادی دیگر از دانشجویان در سال 58 با یکی از دختران دانشجوی پیرو خط امام ازدواج کرد و خطبه عقد او را امام خمینی (ره) قرائت کرد. ورامینی در سال 61 با حکم احمد متوسلیان به فرماندهی ستاد لشکر 27 محمدرسول‌الله (ص) منصوب شد. مسئولیت سپاه 11 قدر و قرارگاه نجف اشرف از دیگر مسئولیت‌های او بود. ورامینی سرانجام در 28 آبان 62 در ارتفاعات کانی‌مانگا و در عملیات والفجر 4 به شهادت رسید.


محمدرضا خاتمی برادر سیدمحمد خاتمی هم زمانی در میان دانشجویان تسخیرکننده حضور داشته است. خاتمی در مجلس ششم حضور داشت و به نائب  رئیسی مجلس رسید و این روزها گه گاه مصاحبه‌ای می کند و فعالیت ی خاصی ندارد.


محمد فاضل، علی صبوری، علی‌رضا هادی‌پور، حسین شوریده، غلامحسین بسطامی فرمانده سپاه سوسنگرد در ابتدای جنگ، عبدالرحمن یاعلی مدد، حسین بهادری، فضل‌الله عابدینی، حمید صفایی، جلال شرفی، رحمتی، رحمان دادمان (وزیر راه و ترابری که در حادثه هواپیما به شهادت رسید) از دانشجویان پیرو خط امام به شهادت رسیدند.


نسل لانه جز این افراد چهره‌های سرشناس دیگری همچون سیدمحمد هاشمی اصفهانی، شمس‌الدین وهابی، وفا تابش، حسین شیخ‌الاسلام و فروز رجایی‌فر، کمال تبریزی، احمدرضا کاظمی پسرعموی شهید احمد کاظمی، حسین شریف‌زادگان، محمدرضا بهزادیان‌نژاد را نیز داشت که هرکدام جدا از دیگری و با تفکری مستقل به فعالیت‌های خود ادامه می دهند.

پ.ن:

خوندن متن پایین، خالی از لطف نیست:

آقای صادق خرازی در پاسخ به مقاله ای که آقای عباس عبدی در شماره 21 نشریه آسمان، که به تاریخ 7/5/1391 منتشر کرده است، مقاله ای تحت عنوان وقتی گروگانگیری فرهنگ می‌شود»، نوشته و در تاریخ 25 شهریور 1391، در سایت دیپلماسی که به مدیریت خود ایشان است آنرا منتشر کرده است. از آنجا که سایت دیپلماسی که ادعای اندیشه سازی و فرهنگ ی مدرن که از جمله ضوابط این ادعا تعامل و پذیرش دگر اندیشی بدون برقراری سانسور است، را دارد، اینجانب پس از مطالعه مقاله آقای صادق خرازی، مطلب مختصری در این رابطه تحت عنوان مقصر اصلی خسارتی عظیمی که اشغال سفارت آمریکا برای ایران ببار آورده کیست؟ به عنوان کامنت» برای آن سایت جهت انتشار در تاریخ 31 شهریور 91، ارسال کردم که متأسفانه تا به امروز آن را منتشر نکرده است. البته من این فرض بسیار بسیار ضعیف را هم در نظر دارم که ممکن است مطلب به سایت نرسیده باشد. ولی چون مطلب عنوان شده حاوی نکاتی است که شاید برای دیگران هم مفید باشد، آنرا به اطلاع عموم می رسانم. عین مطلب ارسالی برای آقای صادق خرازی به شرح زیر است:


جناب آقای صادق خرازی سلام

مقصر اصلی خسارتی عظمی که اشغال سفارت آمریکا برای ایران ببار آورده کیست؟

چند نکته ای را که در پاسخ به مطلب آقای عبدی به درستی به صورت سئوالی از ایشان مطرح کرده اید، حقیقتی است که از زبان شما جاری شده است:

1- مساله ای که من مطرح کردم سوالی است که بخش عمده ای از جامعه نیز آن را در خلوت و جلوت مطرح می کنند و به جدی بودن آن باور دارند. آیا ایشان باور دارند که واقعه گروگانگیری علت موجده جنگ و به ایران و بدنامی برای انقلاب و جمهوری اسلامی و پدیده بسیاری از معضلات ملی و بین المللی کشور بوده یا نه؟ آیا ایشان این واقعیت را که اشغال سفارت با آن همه معضلات پیرامونی که پدید آورد هزینه جنگ را بر مردم تحمیل کرد قبول دارند یا آن را توهم می پندارند؟ آقای عبدی، شما و دوستان تان که مدعی هستید آن روز احساساتی بودید و جوانی کردید بفرمایید که به نظر شما هزینه آن احساسات و جوانی کردن شما را چه کس و یا کسانی می بایست متقبل شوند؟»

2- واقعه گروگانگیری علت موجده جنگ و به ایران و بدنامی برای انقلاب و جمهوری اسلامی و پدیده بسیاری از معضلات ملی و بین المللی کشور بوده » و افزون بر این که اشغال سفارت با آن همه معضلات پیرامونی که پدید آورد هزینه جنگ را بر مردم تحمیل کرد »

3- بی تردید ماجرای اشغال سفارت آغازگر و بستر رشد بسیاری از بداخلاقی ها شد » اینها و بعضی نکات دیگر ی که مطرح کرده اید، حقایقی است که از زبان شما جاری شده است اما افزوده اید که بی تردید در ماجرای اشغال سفارت

اگر حکمت امام رضوان الله علیه و بسیاری از بزرگان طراز اول انقلاب نبود معلوم نبود که به دلیل همان احساسات جوانانه چه قتل ها و چه اعدام ها و چه انتقام ها از فضای پرداخته جمع اشغال سفارت نتیجه نمی شد. »

گمانم بر این است که شما در مقامی نیستید که ندانید که اگر آقای خمینی عمل گروگان گیرها را انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول» ننامیده بود و از دانشجویان پیرو خط امام حمایت و پشتیبانی همه جانبه ای نمی کرد، کار این بچه ها را به پشیزی نمی گرفتند و حد اکثر کارشان مثل اشغال سفارت بوسیلۀ چریکاهای فدائی خلق می شد که ظرف کمتر از یک روز آنها را از سفارت بیرون ریختند. در این رابطه آقای محمدرضا مهدوی کنی رئیس فعلی دانشگاه امام صادق که در آن زمان سرپرست کمیته های انقلاب اسلامی بود تصریح می کند که آنها هم قبل و هم به هنگام اشغال سفارت آمریکا، در سفارت آمریکا کمیته داشتند و تیمی حدود 60 نفر در داخل سفارت بود که از سفارت حفاظت می کرد: ما در مسائل تبعیت از امام را لازم می دانستیم… نا گفته نماند که ما به دستور شخص امام، سفارت آمریکا را محافظت می کردیم، ولی همه ی سفارتخانه ها این طور نبود چون مهم نبودند. سفارت آمریکا از همه مهمتر بود…امام فرمودند این دشمن اول ماست. به همین جهت احتمال اینکه به سفارت حمله بشود زیاد بود؛ هم از طرف خودی ها و هم از طرف مخالفین، به این جهت امام فرمودند که اینجا را خوب حفاظت کنید. تیمی از نیروهای کمیته حدود 60 نفر از آن جا حفاظت می کردند. در داخل خود سفارت هم جا گرفته بودند و مسئولین سفارت هم مایل بودند که اینها برای حفاظت آنجا بمانند. حتی امکان ماشین در اختیار بچه ها گذاشته بودند.» وی گفته خانم معصومه ابتکار مترجم بچه های خط امام در داخل سفارت که گفته است، امام با اشغال سفارت در ابتدا مخالف بوده اند را رد می کند و می گوید: وقتی شنیدیم که به سفارت آمریکا حمله کردند، برای ما خیلی غیر مترقبه بود و تعجب کردیم چه شده که این ماجرا پیش آمده؟ اجمالاً یادم هست که آقای بهشتی و مهندس بازرگان به من زنگ زدند که آقا چرا شما نشسته اید؟ کجا هستید؟ نیروهای انتظامی کجاست؟ کمیته ها کجا هستند؟ دانشجویان به سفارت ریخته اند و آنجا را تصرف کرده اند و آمریکائی ها را به گروگان گرفته اند. آنها خیلی ناراحت بودند و نمی خواستند که روابط فیمابین با این کارها تیره شود. ما هم در ابتداء طبق وظیفه ی محوله و رویه ی خودمان با ورود دانشجویان به سفارت مخالفت کردیم و من از کمیته پرسیدم چرا اینطور شده؟ گفتند آمدند و به سفارت حمله کردند و از دیوار سفارت بالا رفتند و ما در مقابل بچه ها ایستادگی نکردیم، چون اجازه نداشتیم با بچه های خودمان بجنگیم و بعداً معلوم شد همین دانشجویان خط امام وارد لانه شده اند. من همان موقع به مرحوم حاج احمد آقا زنگ زدم. یادم می آید شب آن روزی بود که به سفارت ریخته بودند، زنگ زدم و پرسیدم جریان چیست؟ مرحوم حاج احمد اول می خندیدند و پاسخ نمی دادند. من گفتم آخر چه شده است؟ شما اطلاع دارید؟ ایشان می خندید. بالاخره بعد از اصرار گفتند: امام راضی هستند. شما هم با آنها کاری نداشته باشید. این بیان مرحوم حاج احمد آقا بود، ولی بعدها خانم ابتکار مترجم دانشجویان در مصاحبه ای اظهار کردند که در ابتدا حضرت امام با این کار مخالف بودند و سر انجام پس از یک یا دو روز رضایت دادند.» وی در ادامه می گوید: اگر منهای دستور امام بود این کار به نظر من مطلوب نبود؛ ولی چون امام فرمودند که این انقلاب دوم» است، ما هم پذیرفتیم و تسلیم شدیم. نیروهایمان را از آنجا بیرون کشیدیم و آنجا را در اختیار دانشجویان گذاشتیم.» این بیان صریح و روشن است که تا یکی دو روز بعد از اشغال، هنوز سفارت در اختیار تیم کمیته مستقر در سفارت بوده و به امر آقای خمینی آنجا را در اختیار دانشجویان خط امام قرار داده اند. آقای مهدوی کنی باز تصریح می کند که: از کلام حاج احمد آقا معلوم شد که از پیش در این کار همآهنگی صورت گرفته بود، ولی آیا این همآهنگی به این صورت بوده که کار را انجام دادند و سپس اجازه گرفتند یا (از قبل اجازه داشتند، اینها را من نمی دانم، شاید هم از قبل بوده، و دیگر اینها را باید از خود آقایان بپرسید که آنها بهتر می دانند)…اصل کار خلاف قانون بود…آیا درست بود که با وجود و حضور نیروهای کمیته ی انقلاب در سفارت این گونه تهاجم واقع شود؟ در مرحله دوم نتیجه ی این اقدام چه بود و چه اندازه این عمل به نفع ما بود؟ این را من نمی دانم، تحلیل ها مختلف است که آیا این کار به نفع ما بود یا نبود که این خود بحث دیگری است که تحلیل آن از من ساخته نیست.»

آقای مهدوی کنی با زبانی که هم حرف و نظرش را زده باشد و هم در صورت حمله مخالفان درون رژیم که چرا امام را متهم می کنی، پاسخی برای حمله کنندگان داشته باشد، می گوید: من با این کار قطع نظر از دستور امام مخالف بودم و آن را مفید نمی دانستم، به خصوص ادامه ی آن را صلاح نمی دیدم، چنانکه عملاً ادامه ی کار به نفع ما تمام نشد…آخر کار به جائی رسید که ما التماس کردیم که گروگانها را تحویل بدهیم. من در آن موقع که بیانیه الجزایر نوشته می شد در دولت بودم. بیانیه با عجله و بدون مطالعه دقیق و بدون توجه به دقایق و ظرایف حقوق بین المللی تنظیم گردید. به نظر می آید که آثار و تبعاتش هم خیلی جالب نبود.» آقای مهدوی کنی در مطالب خود به چند نکته مهم در امر گروگان گیری را روشن می کند:

-تیمی 60 نفره از کمیته های انقلاب که در داخل سفارت آمریکا مستقر بوده از سفارت حفاظت می کرده اند.

– کمیته مستقر در سفارت به امر آقای خمینی برای حفاظت از سفارت آمریکا در آنجا مستقر شده است.

– تا یکی دو روز بعد از اشغال سفارت به وسیله دانشجویان خط امام، کمیته 60 نفری در سفارت مستقر بوده و آقای مهدوی کنی بعد از درک دستور آقای خمینی از سوی احمد خمینی، نیروهای کمیته را از آنجا بیرون کشیده و آنجا را در اختیار دانشجویان گذاشته است.

– حرف خانم معصومه ابتکار که آقای خمینی ابتدا مخالف گروگان گیری بوده را رد کرده و با اطلاعاتی که داشته، توضیح داده که امام از قبل مطلع و راضی به این امر بوده است.

– با حرف آقای احمد خمینی، بر آقای مهدوی کنی مشخص می شود که از پیش همآهنگی با آقای خمینی صورت گرفته است. اما برای اینکه خود را از تیر حمله کنندگان خلاص کند که چرا آقای خمینی را هم متهم می سازد، به شکل مصلحت آمیز و ملایم به این صورت که از قبل اجازه داشتند، اینها را من نمی دانم، شاید هم از قبل بوده، و دیگر اینها ر ا باید از خود آقایان بپرسید»، تحلیل و نظر واقعی اش را باقی می گذارد.

اگر از داده های دقیق و درست آقای مهدوی کنی هم صرفنظر کنیم، وقتی آقای خمینی 24 و یا 48 ساعت بعد از اشغال سفارت عمل دانشجویان را انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول» ننامیده و از دانشجویان پیرو خط امام حمایت و پشتیبانی همه جانبه ای نکرده بود، می شد به نوعی حرف شما را قبول کرد. ولی با این حمایت و پشتیبانی همه جانبه آقای خمینی و به تعببیر شما حکمت امام رضوان الله علیه » در حقیقت مسبب اصلی مصیبتهائی را که شما در اثر گروگانگیری ذکر کرده اید، جز آقای خمینی و زعمای حزب جمهوری اسلامی و باز به تعبیر شما بسیاری از بزرگان طراز اول انقلاب » چه کس دیگری می تواند باشد ؟ جناب آقای خرازی عزیز، تذکر این نکته هم به جا است که هر عملی که برای به دست گرفتن انحصاری قدرت و یا اشتباه و ندانم کاری انجام گرفته است را برای فرار از عوقبش آن به گردن مجاهدین (منافقین) » انداختن شما را به تحلیل درست و صحیح راهبر نمی شود. اگر آقای خمینی از عملِ دانشجویان حمایت نمی کرد و آن را انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول» نمی نامید، مجاهدین (منافقین) » چه محلی از اِعراب داشتند که بتوانند عملی انجام دهند.

اینجانب مسئله گروگان گیری و تبعات عظیم زیانباری که برای ملت ایران ببار آورده و هنوز هم بخشی از مسائل مبتلا به کشور از گروگان گیری سرچشمه می گیرد را در کتاب گروگان گیری و جانشینان انقلاب» قدم به قدم از لحظه اشغال سفارت تا قرار پنهانی با جمهوریخواهان و زیر بار قرار داد الجزایر که بنا بر گفته عاقدین و امضاء کننده اش نظیر قرار داد وثوق الدوله است، با اسناد و مدارک انکار ناپذیر آورده ام و از تکرار آنها در این مقاله پرهیز می کنم و از خداوند می خواهم که همه ما را در تحلیل ها و انتقادها و گفتارها یمان خارج از مصلحت ها و منافع شخصی و گروهی ویا … به حقیقت و درستی رهنمون کند.

بخش دوم:

از اونجایی که ما ایرانی ها یه بار این حرکت رو انجام دادیم و چهل و یک سالی هست که داریم تو اون دوران و کنش هاش (با شدت و صعف های متفاوت) زندگی میکنیم، یه سری توصیه هایی برای مردم عراق دارم که لیستش رو این زیر میشه دید، بالاخره هر چی باشه #آرزوهای_شما_خاطرات_ماست ، پس سعی کنید جدی بگیرید!

+اسم اینایی که از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند رو یادداشت کنید، یه 20سال دیگه نیازتون میشه، یه سری معصومه ابتکارهایی قراره از بین شون در بیاد!

+اونجا اسناد مهمی از برنامه های آتی و بلاهایی که قراره سر خاورمیانه بیارند، موجود هست، یه خورده تو آتیش زدن ساختمون دقت کنید!

+به اونایی که رفتند سفارت رو تسخیر کردند بگید، الکی قول عدم تشکیل حزب یا بهره برداری ی، ندهند

+مثل امام خمینی کارکنان(بخوانید جاسوس ها) آمریکایی رو تا بعد از انتخابات آمریکا نگه دارید تا شعارهایی که رئیس جمهور آمریکا برای آزادی کارکنان، جهت رای آوردن تو انتخابات میده رو نقش بر آب کنید(امام خمینی برای مقابله با شعارهایی که ریگان واسه انتخابات میداد که آره من میرم این گروگان ها رو آزاد میکنم و فلان بیایید که یک شوی انتخاباتی برای دور دوم انتخاباتش بود، اومد و این گروگان ها رو 400روز نگه داشت تا نتایج انتخابات آمریکا بیاد و ضعف ریگان تو عدم آزادی های اینا روشن بشه، بعد اینا رو آزاد کرد، کلا تو دنیا به جز دو مورد، رئیس جمهوری نبوده که دور دومش رئیس جمهور نباشه، یکیش ریگان هست!)

+تو جریان سفارت آمریکا، وقت خوبی برای پیدا کردن شریک زندگی تون هست، یکم دیدتون رو گسترش بدید و به گزینه های ازدواج هم فکر کنید!( طاهره رضازاده، ابراهیم اصغرزاده)

+منتظر باشید یه سری مثل  عباس عبدی قراره پیدا بشند و چند سال دیگه مقاله خواهند نوشت: "وقتی گروگانگیری فرهنگ می‌شود"، سعی کنید از الان تو نوشتن خاطرات و عوامل این اتفاق دقت و سرعت به خرج بدید تا برای آیندگان بمونه


 
ولادت حضرت زینب س و روز پرستار 
یا شاید هم
ولادت حضرت پرستار و یار امام و اربابمون و روز زینب س
مبارکمون باشه
ان شاءالله یه عیدی خوب نصیب مون بشه:)
 
پ.ن:
بعضی از افراد هستند که به اسم ها هویت میدند، مثلا عباس ع به برادری معنی میده، مثلا در مورد حضرت زینب س هویتی که به صبر و مقاومت و پرستاری، ارزش میده
یه استادی بود که میگفتند: "اساسا تو اون صحرا، هر اتفاقی که واسه امام حسین ع می افتاد دقیقا همون اتفاق واسه خواهرشون هم اتفاق می افتاد، بالاخره نسبت فامیلی دارند، اما بعضی از اتفاق ها رو حتی امام حسین ع درک نکردند و زینب س، عقیله ی بنی هاشم، بودند که این مسائل رو تجربه کردند، مثلا از دست دادن امام زمان عصر خودش و برادرش امام حسین ع و.، از این رو زیاد بی ربط نیست که بعضی از ارزش ها و اجرها رو به طور مطلق به حضرت زینب س نسبت بدیم."
مولودی گوش کنیم:)
 
1//
سلام اى ماه شباى تار دو دنیا زینب یا زینب یا زینب
سلام ای راه فضیلت دار تولی زینب یا زینب یا زینب
 حاج محمود کریمی
 
 
 
 
2//
علی محو تماشاشه 
خون حیدر تو رگ هاشه
.
قراره قلب بیتابه
صورتش مثل مهتابه
خیلی آرومه وقتی که
توی آغوشه اربابه
 
این نور دو عین
اخت الحسین
مهرش تو دل ها رفته
 
این بنت الولی
دخت علی
خیلی به زهرا رفته.
 
 محمد فصولی الکربلایی
 

 

 

 

 


هر موقع یکی از بچه های کلاس، بابت پشتیبانی یا کمک علمی ازم تشکر میکنه، من یاد اون دفعه ای که به #اوشون یه مطلب درسی فرستادم، و در جواب خیلی ساده و رسمی با لحن خاصش مثلا ممنون گفته بود، می افتم

ﻣﺜﻻً ﻏﻢ ﻧﺸﺪﻩ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﺖ،(ﺍﻟ) .

درستش این بود در جواب این پیام ساده ی یکی از دخترهای کلاس بابت فرستادن یه سری مطلب در مورد بلاکچین در خصوص ارائه ی امروز صبحش، #اوشون ID این دختره رومیگرفت و چارتا لیچار بارش میکرد که با رضای من چیکار داری و تهدید کنه که میام چشمات رو در میارم

من یکی رو در این حد تهاجمی و تمامیت خواه واسه زندگی م میخوام، اتفاقی که یه سری از طرف #اوشون تو سایت دانشکده افتاد:/ 

البته نه فعلاها باشه واسه وقتش

[مدفن ِ شوق‌های مُرده]


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مرجع تورهای مسافرتی و اطلاعات گردشگری اندیشه‌ورزان دکتر اشتباهی فروش فایل civil روز نوشت های دو پسر خفن nurse teach|تدریس دروس زیست و ریاضی سبک زندگی صحیح و سالم دلنوشته های ساناز فروش پروکسی تلگرام با حجم نامحدود @mtp_proxyshop